در انتهاي من يك مرد است .يك مرد كه حرف هايش را با بغض هايش قورت مي دهد ؛از بيهودگي نگاه آدمها سقوط مي كند ،
براي از دست رفتگي هايت فاتحه اي بخوان و
فراموش كن .گذشته به بطن اين اتفاق راه كج كرده ،
بگذار عشق مهمان قلبت باشد، ميزباني كــــن و براي آمدن
معشوق ات كوچه را آب جارو كن ، چاي دم كن و شمعداني ها را سيراب كن..!!!
عشق كار خودش را مي كند .
#سپهر_عسگري
من هيچ وقت به ماندنت ايمان نمي آورم ، تا وقتي بوي ماندن نمي دهي.....!!هرچه التماس كنم دست هايم به قوس هاي بدنت نمي رسند ،ترس دارند ، ترس دارند وَهم و خيال باشد ،
براي هيچ آغوشي دست دراز نميكنم ،
بجز آغوش فراموشي گذشته ها سكوتم را بازخواست نميكنند ،بي حوصلگي هايم
را
هم ديوار اتاقم ازمن بر ميدارد و در سكوت مادر زاد خودش ، حل مي شود ....!!!اما
قاب
عكس هاي خالي ، نه فراموشي ميفهمد و نه سكوت .يكراست ميرود سراغ زخم
،نمك دان بر ميدارد و برف مي بارد ،اما بازهم به رويم نمي آورم ،گاهي به روي
نياوردن ، از هر تجربه آني اليام بخش تر است .
#سپهر_عسگري
كنارِ تو مي گذارنم ، همان روزگاري كه وقتي ازتو دور باشم ، ساعت هايش مي ايستند تا روزگار با من دُولا ، پَهنا حساب كند ،
با حضورت به توان مي رسم ،
زير چتر راديكال برايت خانه
اي مي سازم تا هجوم اعداد
منفي تورا از من كسر نكنند .
#سپهر_عسگري
اگر از تو دل نميبرم ،
نه اينكه نمي خواهم ،
نه... چاقوي احساسم كند شده ،
اما تا مي خواستم از نو شروع كنم....
باد خيالت حواسم را ربود .
#شعرآزاد
#سپهر_عسگري
#هايكو
حسي شبيه غم ،
بويي شبيه تو و خانه پر از شمعداني منتظر ...!!!
و من در قامت انتظار ،
چشم دوختم با هر سر نخي كه خبر از تو ميداد...!!!
ديگر .....سر روي شانه ي تنهايي گذاشتن كافيست ،
ديگر كافيست يتيم ماندن عشـــق ،
كمي نزديكتر بيا ،
فقط كمي آشنا باش فقط كمي .
#سپهر_عسگري
قصه ي من و تو ، هميشه با بودِ من و نبودِ تو آغاز مي شود،
بيا و اين داستان كوتاه را به رمّان بلندِ چند جلدي ببخش ،
تمام شعرهايم ، تمام كلمات آواره در چركنويس ،بدنبال حضورت بي تابند
#سپهر_عسگري